آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

آرشیدا فرفرک مامان و بابا

قصه محبوب آرشیدا

یه قصه ای که ساخته بابا اسیه و آرشیدا اگر هزار بار هم بشنوه باز هم میگه یه بار دیگه... میدونم از ذهن دخترم پاک نمیشه ولی چون دوره ای به یه داستان علاقمند میشه و بعد از مدتی کنارش میذاره تصمیم گرفتم بنویسم تا یه روزی با خوندنش یاد این روزها بیفته ... یکی بود یکی نبود .زیر گنبد کبود یه باغی بود که توی این باغ یه درختی بود که روی این درخت یه کلاغی لونه داشت و این کلاغه یه جوجه ای داشت که اسمش قارقارک بود .قارقارک خیلی بچه خوبی بود و قشنگ غذا می خورد و حرف مادرش را گوش می کرد و زود می خوابید و اصلا غر غر نمی کرد همه خیلی دوستش داشتند و خیلی زود پرواز یاد گرفت .کمی اونطرف تر یه درخت دیگه با یه لونه دیگه با یه کلاغ دیگه و یه جوجه کلاغ دیگه بود ک...
20 آذر 1392

اولین برف زمستونی

دیشب موقع نماز آرشیدا جونم داشت دعا می کرد :خدایا یه عالمه برف بیاد زیاد زیادا تا فردا من لباس خرسیم را بپوشم و آدم برفی درست کنم ... دو،سه ساعت بعد با خنده و دست زدن  آرشیدا متوجه شدم که دعاش مستجاب شده موقع خواب هم پرده ها را زده بود کنار وخوابیده در حال تماشای منظره باریدن برف از آسمون بود .  با بزرگ شدن آرشیدا و تجربه کردنش من هم در حال بزرگ شدن هستم با لحظه لحظه شادیهای بچه گانش من دارم خودم را و کودک درونم را که کاملا بیرحمانه فراموشش کردم را پیدا می کنم و نوازشش می کنم .حالا حس بهتری دارم ،دارم از سختگیریها و بهونه گیریهای بی موردم کم می کنم تا کودکم در کنار من کودک باشه و من والد تند خو در کنار روحیه ...
19 آذر 1392

قربون چشمات

حدود دوهفته ای هست که به خاطر آرشیدا ناراحتم ولی حالا کمی به اوضاع مسلط شدم و به اصطلاح کنار اومدم با موضوع .البته آرشیدا هنوز نمی دونه ..... قضیه اینه که مدتی علامتهای اپتومتری را با آرشیدا کار می کردم تا برای معاینه چشم ببرمش تا اینکه به یه چشم پزشک مراجعه کردیم و البته خیلی با بی حوصلگی معاینه کرد و گفت چشماش آستیگماته . نصفه کاره به علت بی توجهی دکتره احمق وشلوغی اونجا را رها کردم و از یه متخصص دیگه وقت گرفتم و دکتر بعد از کلی معاینه گفت هر دو چشمش یک درجه آستیگماته وقرارشد سه روز قطره بریزیم و دوباره ببریمش .البته دکتر توضیح دادند که چون هر دو چشمش مثل همه مشکل تنبلی پیش نمیاد . البته تصمیم گرفتم ببرمش پیش دکتر خودش و هر نظری که د...
11 آذر 1392

سفر به مشهد

بعد از مدتی تاخیر برگشتم به دوستان مجازی و غیر مجازی سری بزنم .هفته گذشته یه هفته عالی بود .فارغ از همه نامردیها وبی اعتمادی وبی کفایتی..همه خصوصیات بد زمینی را رها کردیم و رفتیم پابوس امام رضا .دلتنگی عجیبی داشتیم و خسته از همه چیز .به طور معجزه آسائی بلیط گرفتیم و از همه چیز دل کندیم .واقعا عالی بود .از شنبه تا 4شنبه .با اینکه یه سرماخوردگی هم پیدا کردم که مدتی خونه نشینم کرد ولی خیالی نبود کلی درد دل کردم با امام رضا و کلی روحیه گرفتم و دل کندن خیلی سخت بود و امیدوارم هر کی دلتنگه زیارت امام رضا نصیبش بشه . واما آرشیدا ... دخترم سومین باری بود که زیارت امام رضا میرفت ولی بیشتر مشتاق بود با باباش بره توی حرم تا خانوما لهش نکنند از قسمت...
9 آذر 1392

نوروز 92

این یه خونه تکونی از نوع کامپیوتر اداریه .این عکسها روی کامپیوتر اداریم بود و چون مدت ماموریتم در حال اتمامه در حال پاک کردن اطلاعات شخصی هستم و این فولدر هم از همون نوعه !!!!!!!! یادم اومد روز عید من و بابائی باهم رفتیم کوه صفه و این هفت سین زیبا اونجا بود این هم مامان کوهنوردت       ...
12 آبان 1392