قصه محبوب آرشیدا
یه قصه ای که ساخته بابا اسیه و آرشیدا اگر هزار بار هم بشنوه باز هم میگه یه بار دیگه... میدونم از ذهن دخترم پاک نمیشه ولی چون دوره ای به یه داستان علاقمند میشه و بعد از مدتی کنارش میذاره تصمیم گرفتم بنویسم تا یه روزی با خوندنش یاد این روزها بیفته ... یکی بود یکی نبود .زیر گنبد کبود یه باغی بود که توی این باغ یه درختی بود که روی این درخت یه کلاغی لونه داشت و این کلاغه یه جوجه ای داشت که اسمش قارقارک بود .قارقارک خیلی بچه خوبی بود و قشنگ غذا می خورد و حرف مادرش را گوش می کرد و زود می خوابید و اصلا غر غر نمی کرد همه خیلی دوستش داشتند و خیلی زود پرواز یاد گرفت .کمی اونطرف تر یه درخت دیگه با یه لونه دیگه با یه کلاغ دیگه و یه جوجه کلاغ دیگه بود ک...
نویسنده :
مامان آرشیدا
10:55