انتظار
آرشیدا جونم ،فرفرکم ،می خوام بدونی خیلی خیلی دوستت دارم .زندگی ما با وجود تو دختر گلم خیلی شیرین تر شده .ما که همیشه به بچه به چشم یه مزاحم نگاه می کردیم حالا یک لحظه شادی و خنده تو را با دنیا عوض نمی کنیم .شیرینم، می خوام بدونی اگه تنهات میذارم،خودم بیشتر عذاب می کشم چون یه لحظه دوری از تو برای من بزرگترین عذابه ،مامان جونم امروز صبح خیلی گریه کردی نمی خواستی تنهائی خونه مامان منیر بمونی .البته بگم خونه مامان منیر خیلی بهت خوش می گذره و قبلا خیلی راحتتر می رفتی ولی امروزچون بعد از سه هفته رفتی برات سخت بودو صدای گریه ات هنوز توی گوشمه ولی امیدوارم یه فرجی بشه و من بیشتر از قبل پیشت بمونم .حدود یک هفته ای هست که کارم عوض شده ومسئولیتم خیلی بیشتر از قبل شده ولی من همچنان منتظر م که بابا اسی برای طرحش کجا می افته الان حدود یک ماهه که هرروز به سایت سر می زنم ببینم خبری هست یا نه ؟نمی دونم تقسیم 3نفر کار سختیه که اینقدر طولش می دند. من هم توی این کار جدید برای تحویل گرفتن کارها دارم امروز و فردا می کنم تا شاید تکلیفمون معلوم بشه .اگه قرار باشه بابائی توی یه شهرستان دیگه باشند خوب ماهم میریم .اگه با انتقال مامانی هم موافقت نشه چه بهتر مرخصی بدون حقوق می گیرم در بست در خدمت دختر گلم خواهم بود .حالا امیدوارم لطف الهی شامل حال ما بشه و راهی پر از موفقیت و شادی و سلامتی برایمان مقدر شود .