غول بدترکیب امتحان
امروز دلم مثل سیرو سرکه می جوشه آخه بابائی امتحان داره می دونم امتحانش خوب می شه ایشالا ولی خوب امتحان دیگه !شاید اگه خودم امتحان داشتم اینقدر اضطراب نداشتم .ایشالا امتحانش خوب بشه البته این امتحان به قول خودش امتحان معرفیه .امتحان اصلیه شهریور لابد این امتحان هم خیلی مهمه که براش روز و شب نداشت !
دیروز من نرفتم اداره !پیش دختر گلم بودم و حسابی خوش گذروندیم .صبح با هم رفتیم خرید.لوازم مورد نیاز بابائی برای امتحان .البته کار بدی که کردم این بود که برای اولین بار برای آرشیدا پفک خریدم .خوب دلش می خواست دیگه .به قول مامان منیر باید همه چیز بخوره تا معدش عادت کنه .بعد رفتیم خونه مامان منیر .و به اصرار مامانی وبابائی اونجا موندیم و ظهر با خاله نسرین حرف زدیم که چند مرتبه قطع و وصل شد آرشیدا هم برای خاله شعر محبوب یه توپ دارم قل قلیه و تاب تاب عباسی رو خوند که خاله جون حسابی قربون صدقش رفت .مخصوصا قسمت آخر شعر که می گه" خدا منو نندازی اگه منو بندازی میرم سرسره بازی ! "که البته نمی دونم این تهدیدیه را از کجا یاد گرفته ولی خیلی بانمک می گه .تا عصر اونجا بودیم و جالب اینکه آرشیدا دنبال بابائی همه جا می رفت و اگه یه بار بابائی را نمی دید، می گفت منصور کو ؟!بعد از سیما و پریسا حالا نوبت منصوره !البته چون می بینه همه می خندند و ذوق می کنند تکرار می کنه .(قربونش برم خوب بانمک می گه ) عصر هم توی حیاط حسابی آب بازی کردیم و بعد آیدین و آرمین و خاله پریسا اومدند که زمینه شیطونی جور شد تا عصر اونجا بودیم تا بابا اسی هم به ما پیوست و بعد رفتیم خونه بقیش تکراری بود .