تدارک تولد
روز شنبه 27/7/92رفتیم اصفهان و من در فکر بودم که برای 28/7که تولد بابا اسی بود چه کار کنم ولی خوب یکروزه چه کار می تونستم بکنم ؟دلم می خواست غافلگیرش کنم ولی تجربه برنامه ریزی برای تولد آرشیدا و اجرا نشدنش دلسردم کرده بود چون کلی برنامه ریزی کردم و کلی فکرهای قشنگ که هیچکدام اجرائی نشد و با اینکه دوبار برای آرشیدا به مناسبت تولدش کیک گرفتیم و به اصطلاح تولد گرفتیم ولی دخترکم یه جشن با کلی بچه می خواست و همش میگفت تولد منه و دوستام را می خوام دعوت کنم .در این فکرها بودم که مادر شوهرم تماس گرفتند که می خوام برای تولدفردا شام درست کنم و من هم از خدا خواسته پس از مشورت با مریم جان (خواهر شوهر عزیزم )شروع به تدارک یه جشن تولد دونفره برای آرشیدا و بابا اسی کردیم .همون موقع با بابا منصور عزیز رفتیم یه کیک زنبوری سفارش دادیم و بعد کلی تور برای لباس آرشیدا خریدم و تزئینات و کلی بادکنک و کم کم شور و هیجان پیدا کردیم .و شب تا ساعت 2مشغول درست کردن دامن توتو بودم که قبلا از وبلاگ آرشیدا جون طرز درست کردنش را یاد گرفته بودم و صبح هم دادم مامان منیر تا بالاتنه اش را درست کنند وتا عصر که تزئینات تمام شدو البته مامان منیر و خواهر های عزیزم با بچه های نازشون دعوت بودندورفتیم خونه مادر شوهرم و اونجا یه جشن رویائی با کلی مهمون گرفتیم و آرشیدا هم کلی خوشحال و در حال رقص بودو با بچه ها کلی بازی کردند و خوش گذروندند.و تمام زحمت هم افتاد گردن مادر شوهر عزیزم که البته با کلی عشق و علاقه انجام دادند وایشالا بتونم براشون جبران کنم