اولین پست بهار92

بهار با همه قشنگیهاش شکوفه ها و عطر خوب گلها و تمیزی و نوشدن از راه رسید و البته تکاپوی آخر اسفند و جنب و جوشها در یک لحظه به آرامش میرسه و آغاز سال نو با شروعی کند و با حرکتی تند سپری میشه و آنچه که الان به عنوان مادر تجربه می کنم خیلی جالبتره چون سوالات و اولین تجربه   ،کنجکاویها و ساده انگاری کودکم بهترین و لذت بخش ترین لحظات تجربه نشده در زندگی منه که با هر بهار تکراری بودن لحظاتم را کمرنگ می کنه .(اینجاست که خالصانه شاکر خداهستم )

تعطیلات نوروز  ما خوانسار بودیم و اینجا واقعا قشنگه وما از طبیعت زیبای اینجا در شگفتیم و جمع سه نفره مادر حال تجربه بهترین لحظاته .آرشیدا  که امسال سومین بهار را تجربه می کنه با سوالات جالبش رنگ و بوی جدیدی به زندگی ما داده .و اما آرشیدا .....

یه روز پکیج داشت آلارم می زد به بابا اسی گفتم ببین پکیج چی می گه ،که آرشیدا با یه قیافه متعجبی گفت مامان مگه پکیج دهن داره .

توی قصه ها همیشه آرشیدا نقش اوله وخیلی شجاع و نترسه مثلا توی قصه گرگ بلا آرشیدا با چوب گرگه و شغاله را میزنه و بره را نجات میده .یه شب که صدای شغال میومد گفت مامان صدای چی میاد گفتم شغاله .همون شغاله که با چوب میزدی ولی آرشیدا با ترس گفت چاخان کردم !