خرابکاری شیرین عسلم
دیروز ظهر وقتی رفتم خونه هرکاری کردم نتونستم با ریموت در رابازکنم بنابراین ماشینو گذاشتم توی کوچه و رفتم تو .عصر که خواستم با آرشیدا برم بیرون دیدم همه ماشیناشونو گذاشتن تو کوچه، خلاصه ما رفتیم خونه مامان بزرگ و شب وقتی برگشتم در بعد از کلی الافی همسایه ها تازه درست شده بود .شنیدم یکی از همسایه ها میگفت ظهر دیدم هی در بی جهت باز و بسته میشه برای همین برق در را قطع کرده بود یکی دیگه از همسایه ها هم که دیده بود در باز نمی شه اومده بود با کلید اهرم در را بازکنه که کلید تو اهرم در شکسته بود خلاصه بعد از کلی معطلی و اومدن قفل ساز در درست شده بود . شب وقتی آرشیدا خواب بود داشتم اتاقشو مرتب میکردم که دیدم ریموت باباش توی اسباب بازیهای آرشیداست .ودگمش هم گیر کرده وباتریش تموم شده .تازه فهمیدم همه این قضایا زیر سر دخمل گلمه !کلی با بابا اسی خندیدیم ولی صداشو در نیاوردیم !
وقتی با عسلکم داشتم می رفتم بیرون ،آرشیدا گفت :مامان خوبی ؟بعد از کلی ذوق گفتم بعله خوبم .تو خوبی ؟آرشیدا یه وری به صندلی تکیه داد و با یه لحن جالبی گفت: نه من بدم !