آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

آرشیدا فرفرک مامان و بابا

یه بحث روانشناسی

1392/7/10 9:44
نویسنده : مامان آرشیدا
210 بازدید
اشتراک گذاری

قضیه از این قراره که چند ماه پیش ما یه جوجه دلیجه (پرنده ای از راسته شاهین سانان )پیدا کردیم که زیاد حال خوشی نداشت و بابا اسی به خونه اوردنش و دوران درمان آغاز شد ولی جوجه بیچاره اوضاش خرابتر از این حرفا بود و زیاد دوام نیاورد تا اینکه روز بعدش که من اداره بودم جوجه را گذاشته بودند توی آفتاب و کمی بعدش هم مرده بود .از قضا تمام این صحنه ها به خوبی توسط آرشیدا ضبط شده بود و وقتی من برگشتم با ناراحتی گفت جوجه مرد .البته تا همین جا را دیده بود .بابا اسی مهربون جوجه را به خاک سپرده بود و دیگه آرشیدا خبر نداشت چی شده . من هم به آرشیدا گفتم مامان جون جوجت خوب شده پرواز کرده و رفته و واقعا نمی دونستم باید در این مواقع چی بگم و چطوری توجیه کنم .البته آرشیدا می گفت خودم دیدم گلی شده بود و نمی تونست پرواز کنه یعنی نمی شه بچه های باهوش و کنجکاو این دوره را گول زد و هنوز هم یادشه .تا اینکه دیروز یه مقاله ای در این زمینه خوندم که از استاد سلطانی بود از سایت کودک متعادل که خیلی کاربردی بود متن مربوطه را کپی کردم تا شایدبرای بقیه هم مفید باشه:

 "درک احساس یک رابطه ی عاطفی است، بچه ای که جوجه اش را ازدست داده دچار آسیب عاطفی شده. در درک احساس و رابطه ی عاطفی باید خودتان را هم قد کودک کنید یعنی بنشینید و با او صورت به صورت شوید، نگاه در نگاه. نگاه در رابطه ی عاطفی بسیار مهم است چون تنها عضو انسان است که اصلاً دروغ نمی گوید. به چشم کودک نگاه می کنیم و غم را از او می گیریم «خیلی غصه می خوری، آخ خیلی سخته، جوجه ات مرد وای چه قدر دوستش داشتی خیلی غصه می خوری میدونم» همین کافی است. حتی ممکن است که کمتر از یک دقیقه زمان ببرد ولی با تمام وجود است و کافی است. یک دقیقه دنیا را فراموش می کنیم و سعی می کنیم با تمام وجودمان غم را تجربه کنیم و با نگاهمان و با کلماتی در حد کودک غم را از او می گیریم و فرصت می دهیم که کودک گریه کند حتی شیون کند چون عزادار و سوگوار است و باید عزاداری کند.

وقتی عزیزی را از دست می دهیم تمام ذهن ما مختل می شود، تمام تمایلاتمان از بین می رود و دلمان می خواهد که فقط بنشینیم. غم هم برای این است که ما را بنشاند و ما را ترمیم کند.  همین حالت برای کودک هم صادق است؛ جوجه اش مرده یا اسباب بازی اش را گم کرده یا دوچرخه اش را دزدبرده باشد دچار فقدان شده و غم همراه فقدان می آید باید گریه و عزاداری کند. البته کودک خودش کوچک است، غمش هم کوچک است، زمان سوگواری اش هم کوچک خواهد بود. بعد از درک احساس می رویم برای حمایت عاطفی، یک ربع تا بیست دقیقه بعد از گریه و عزاداری دیگه از غم و غصه حرف نمی زنیم بلکه از بازگشت به زندگی با او حرف می زنیم. مثلاً می گوییم وای بابا یک چیز خوشمزه برات خریده بود یادم رفت بهت بدم بیا بریم با هم بخوریم با این کار به او نشان می دهیم که برگرد به زندگی. یا مثلاً من میخوام برم بیرون خرید کنم تو هم میایی بریم. در این حالت می توانیم حتی پیشنهاد خرید یک جوجه ی دیگر بدهیم اما یادآور می شویم که این یکی هم ممکنه بمیره. برای غم جایگزین می دهیم، پالایش و برگشت به زندگی. چون بارها و بارها دچار فقدان می شوی، غمگین شو، عزاداری کن و آرام آرام به زندگی عادی و شادی برگرد."

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان کیامهر
15 مهر 92 12:57
جالب بود استفاده فرمودیم