آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

آرشیدا فرفرک مامان و بابا

این روزهای آرشیدا

1391/7/3 13:05
نویسنده : مامان آرشیدا
294 بازدید
اشتراک گذاری

امروزصبح که اومدم اداره کلی آثار آرشیدا را روی میز کارم دیدم ،نقاشی هائی که دیروز کشیده بود.وعروسکای انگشتیش وخط خطی روی میز کارم .و...حسابی دلم براش تنگ شد به قول خودش چون دوسش دارم خیلی زیاد به چشماشم خیلی میاد ....

دیروز صبح که آرشیدا را بردم خونه مامان منیر هر کاری کردم نرفت و گولی گولی اشک میریخت که میخوام با شما بیام .من و بابااسی هم که کلی کارداشتیم مجبور شدیم با خودمون ببریمش .و اینطوری شد که آرشیدا خانوم برای اولین بار سر از اداره در آورد و روز خوبی را در کنار همکاران داشتیم البته بگم که کلا کار تعطیل بود چون خیلی از همکارامی خواستند آرشیدا را ببینند و هرلحظه در اتاق باز میشد و چند نفر به قصد زیارت فسقلی وارد می شدند و آرشیدا هم سنگ تموم توی بلبل زبونی گذاشت ولی تا ظهر حسابی خسته شد و مجبور شدم ساعت 12مرخصی بگیرم و با با اسی بریم خونه که تاوارد ماشین شدیم دختر گلم از خستگی خوابش بردو تا ساعت 5بعدازظهر خوابید.....

و اما این روزهای آرشیدا 0000

دخترکم همه کاری را خودش میخواد انجام بده و وتکیه کلام این روزاش شده" خودم بلدم "توی خونه صندلیش به دستشه و همه جا ازش استفاده می کنه لامپها را روشن و خاموش می کنه .شیر آب را خودش باز می کنه .دستاشو خودش می شوره .از روی کابینت چیز بر می داره .از کابینت بالا میره .از انواع لوازم آرایشی استقبال می کنه و به هر زحمتی که باشه خودش را به لاک می رسونه و لاک میزنه .کلمات فارسی را یاد گرفته بخونه و حدود 5ویا 6کلمه را می شناسه .البته اگه باهاش کارکنم زود یاد میگیره ولی نمیخوام دوران خوشی که باید به بازی بگذرونه را برای یاد گیری بذارم هرچی خودش بپرسه را بهش یاد میدم .برا م شعر میخونه هم فارسی و هم انگلیسی و قصه میگه .کتابهاشو ورق میزنه و هر اتفاقی مربوط به اون صفحه را تعریف می کنه .تازگیها با عروسکهاش بازی می کنه و عروسکش را حمام میبره و بهش شیر میده .بعضی وقتها عروسکش را دعوا می کنه و بهش میگه برای خودت گفتم .طوطی شده حسابی هر چی بهش بگیم گوش می کنه و بعد از زبون خودش بهمون برمی گردونه .دیروز به باباش که داشت شکلات می خورد  گفت بعد از شکلات باید مسواک بزنی وگرنه کرمه میگه به به چه دندونای شیرینی و دندونات را می خوره بعد میشی مثل بنیتا یعنی بی دندون !خلاصه روزهای شیرینی را باهم میگذرونیم .وقتی به عقب بر می گردم میبینم داره زود می گذره و بچه ها هرچی بزرگتر میشند بامزه تر میشند و من نگران از دست دادن لحظه لحظه این دوران شیرینم . 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زینب(عمه آرتمیس)
9 مهر 91 12:59
سلام دخترخیلی نازی دارین.با اجازه لینکتون کردم.خوشحال میشم به ما سربزنین


ممنون عزیزم .لطف دارید .حتما.......
مامان آرشیدا قند عسل
10 مهر 91 14:07
باهات کاملاً موافقم این روزها بچه ها شیرینتر از گذشته و خوردنی تر میشن و روزهای نازنینی رو میگذرونیم که برای لحظه اش بازگشتی نیست امیدوارم سالم باشن و موفق.
این دخمل شیرین زبون باهوش طوطی و ناناز رو حسابی ببوسسسسسسسسس تا خودم نیومدم خدمتش!!!
راستی میگم مننن منننننن مننننن تاریخ تولدتون رو فراموش کردم ( آیکون خجالت)


ممنون ،شما لطف دارید .تاریخ تولدم چون رمز پست قبلیمه برات به ایمیل ارسال می کنم .